روستای قره تپه (بهشهر)

روستای قره تپه (بهشهر)

معرفی پیشینه ، آداب و سنن و اخبار روز روستا
روستای قره تپه (بهشهر)

روستای قره تپه (بهشهر)

معرفی پیشینه ، آداب و سنن و اخبار روز روستا

شرح مراسم ازدواج در روستای قره تپه (قسمت دوم)

 جشن "دیدنی "و "دیدنی مامله":   

 

..........در  مراسم  "قند اشکنی شو" خانمها مشغول شادی بودند و آقایون نیز محفل شادی به راه انداخته و کبابی حاضر کرده و میل می نمودند و برای خود جشنی می گرفتند. 

 آن شب را همگی به شادی و خرمی سر می کردند و در پایان مراسم مادر داماد چادر سفیدی را به عنوان پذیرش وی به عنوان عروس خانواده به سر عروس می انداخت که بعد ها انگشتر مرسوم شد که "مراسم انگشتر زنی" نام گرفت. 

تا اینجا مراسم خواستگاری و قند اشکنی به اتمام رسیده و خیال عروس و داماد از باب قطعیت موضوع راحت شده و مطمئن شدند که تعلق به هم دارند ولی هنوز هیچگونه محرمیتی بین آن زوج خوشبخت وجود ندارد.  

بقیه در ادامه مطلب...(کلیک کنید)

در قدیم وقتی پسری از دختری خواستگاری می کرد، خانواده عروس دیگر در مورد قبول و یا رد خواستگار از عروس نظرخواهی نمی کردند و خود پدر و مادر و بزرگتر راسا اقدام به پاسخگویی می نمودند و البته معدود خانواده هایی هم بودند که نظر دختر را جویا می شدند ولی تعداد اینگونه خانواده ها اندک بود. 

چند شب بعد از از مراسم "قند اشکنی" پدر و یا برادر بزرگ داماد طبق رسم آن روزگار به منزل عروس می رفتند و بعد از شب نشینی موضوعی را اینگونه مطرح می نمودند:"خوامبی قند پول هادیم و بوریم دیدنی مامله و شمه نظر چییه؟ " یعنی میخواهیم پول قند که آن زمان مرسوم بود و مبلغش در حد خرید معمول لباس برای داماد از قبیل شلوار و پیراهن و ... بود را پرداخت کنیم و اگر نظر داشته باشید فردا برای خرید "دیدنی مامله" اقدام کنیم.  

 ابتدا "قند پول" پرداخت میشد و سپس هماهنگی لازم جهت انجام فرایند خرید صورت می گرفت.  

"دیدنی مامله"خریدی بود که خانواده عروس برای داماد انجام می دادند و متقابلا خانواده داماد برای عروس و کیفیت انجام این مراسم به گونه ای بود که؛ برای انجام خرید داماد که اجناسی چون" کفش و شلوار و پیراهن و جوراب و کت " خریداری می شد، عروس خانم به همراه پدر و مادر  و خواهر و البته بدون حضور داماد این خرید را انجام می دادند. 

ولی برای انجام خرید برای عروس نماینده ای از خانواده عروس مثلا خواهر و یا عمه یا خاله در کنار گروه خرید خانواده داماد برای عروس حضور داشت و اجناسی چون چادر و پارچه پیراهنی و ....  خریداری می نمودند. 

حالا بعد از انجام خرید طی قراری که خانواده عروس و داماد باهم گذاشته بودند و یک روز را به عنوان روز برگزاری "مراسم دیدنی " تعیین نموده بودند، "مراسم دیدنی" به کیفیتی که در ذیل آمده انجام می شد. 

صبح آن روز تعیین شده زنهای خانواده داماد، البسه خریداری شده برای عروس را در سینی های بزرگ قرار داده و آزین می بستند و همچنین شیرینی و بعضا میوه و مقداری هم نان محلی و حلوا شکری و پنیر و ... را در سینی هایی دیگر قرار می دادند و با انجام "لگن ساز " و سیرنگ و شادمانی بسیار به منزل عروس می رفتند. 

در آن زمان که عروس و خانواده و فامیل منتظر رسیدن خانواده داماد بودند به محض رسیدن میهمانان، عروس را به اتفاق زنهای قوم داماد به حمام عمومی روستا هدایت می کردند و در مسیر هم شادی بسیار می نمودند و این حمام "دیدنی حموم" نام داشت. لازم به توضیح است که این مراسم کاملا زنانه بود .

بعد از استحمام ، عروس البسه کهنه ای که از بدن خارج نموده بود را به حمومی(حمومچی) تحت عنوان "گل خون سری" هدیه می کرد و لباس جدیدی را که خانواده داماد برایش خریداری کرده بودند را به تن می کرد و به اتفاق فامیل با شادی فراوان به منزل پدری عزیمت می نمود و جملگی نهار میل می نمودند. 

 لازم به ذکر است که غذای خاصی برای نهار "دیدنی روز" تدارک دیده نمی شد و از همان میوه و شیرینی و نان و حلوا شکری و پنیری که خانواده داماد آورده بودند تناول می نمودند و آن روز را کامل به شادی و خوشگزرانی و لگن ساز و حرکات موزون می پرداختند و این مراسم از حدود هشت صبح تا چهار بعد از ظهر ادامه داشت. 

چند روزی بعد از مراسم "دیدنی مامله" مادر داماد به خدمت مادر عروس رسیده و می گفتند که "اگر اجازه هادین امشو داماد بیه ته دست بوس" یعنی اگر اجازه بدید امشب داماد به حضور و دستبوسی شما برسد. 

از آنجایی که عروس و داماد هنوز عقدنبوده و صیغه محرمیتی جاری نشده بود، بعضی از خانواده ها با این بهانه که "عاروس برار دارنه و نله و اجازه ندنه " یعنی برادر عروس اجازه نمی دهد، این درخواست مادر داماد را مبنی بر شرفیابی داماد رد می کردند و اما بعضی هم موافقت می کردند . 

باز هم عرض نمایم از احوال عروس و داماد و اینکه بعد این همه مدت اگر خانواده اجازه می دادند، تازه عروس و داماد همدیگر را ملاقات می کردند و بگویم که شاید معدود دامادهایی به این افتخار نائل می آمدند، چون اکثر خانواده ها مخالفت می کردند ولی از آنجایی که قبلا هم گفته شد که هم داماد و هم عروس به صحرا جهت کار کشاورزی می رفتند بعضی اوقات در خلوت و دور از چشم خانواده یکدیگر را ملاقات می کردند و در این زمینه در فرهنگ شرق مازندران اشعار مازنی بسیاری وجود دارد:  

پنبه جار بئیتمه بالا زمین ره                حوکا در دست دلبر نازنینه  

سلام دمبه شمان وجین گرا ره           اول مه نازنین دوم شماره

الهی بشکنه حوکا ته دسته                مه دلبر تازه کاره بئیه خسته 

 

در توضیح عرض نمایم که برادران عروس در قدیم بسیار سختگیر بودند و در بعضی اوقات منجر به کتک خوردن داماد می شد. 

 

ادامه در قسمت بعد......

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد